شیوه مراقبت
پس از درک اهمیّت و ضرورت مراقبه، سؤال اين است كه مراقبت را چگونه بايد به انجام رسانيد؟ در پاسخ این سؤال از بيانات و نوشتههاي آخوند همداني(اعلياللهمقامه) استفاده كردهايم. ایشان رعايت اموري را در اين راستا لازم وضروری دانستهاند که عبارتند از:
1. رعايت ادب در محضر خداوند: نخست بايد درك حضور خداوند متعال كرد، سپس خود را در محضر او ديد تا كه شرائط ادب مراعات گردد. جناب آخوند(ره) فرمود: «وَ اَلزِمِ الاَدَبَ في مُقَدَّسِ حَضرَتِه!»؛1 ادب را در محضر قدس الهي بر خود لازم دار!
2. توجّه به قدرت الهي: درك فقر خود و نياز جدّي ما به او و نيز توان بينهايتش غير قابل انكار است. ليكن توجّه به اين نكته را جناب آخوند(ره) مورد اشاره قرار دادهاند كه بيان ايشان اين است: «وَ اعلَم انّكَ بجميعِ اَجزاءِ وُجُودِكَ ذَرَّةً ذَرَّةً اَسيرُ قُدرَتِه»2 و بدان كه تو با ذرّه ذرّۀ تمامِ اجزاي وجوديات، اسير قدرت الهي هستي. بدون ترديد، قدرت الهي فراگير است كه او حيّ و قيّومي است كه قوام هرچيز تنها به وجود مبارك اوست. اگر اين نكته با تمام وجود درك گردد، آن وقت است كه سالك خود را كسي نديده و به جانب او كه منبع قدرت است روي خواهد آورد.
3. رؤيت و ديدار خداوند: پس از درک محضر او توجّه به قدرت او باید او را ببینی! بیان جناب آخوند(ره) این است: «وَ راعِ حُرمَةَ شريفِ حُضُورِهِ، وَ اعبُدهُ! كانّكَ تراهُ، فَإن لَم تَكُن تَراهُ، فَإنَّهُ يَرَاكَ»؛3 و حرمت حضور شريفش را مراعات كن، و چنان او را عبادت كن كه گويا او را ميبيني و بدانکه اگر او را نميبيني، پس او تو را ميبيند. ديدار خداوند متعال از مباحث جدّي عرفان نظري است كه در آيات الهي و بيانات اهل بيت(عليهمالسلام) فراوان آمده و دربارۀ آن بحث شده است. البته بصيرتي شايسته و بايسته طلب ميكند تا شخص سالك بتواند او را به بصيرت ديده و به او بنگرد. از اين رو با تكيه به فرمودۀ حضرت مولی امیرالمؤمنین(سلاماللهعليه) جناب آخوند(رض) اين روايت را آورده است: «وَ اعبُدهُ! كانّكَ تراهُ، فَإن لَم تَكُن تَراهُ، فَإنَّهُ يَرَاكَ.»؛ و چنان او را عبادت كن كه گويا او را ميبيني، و اگر او را نميبيني پس او تو را ميبيند. اين نكته را در بيان حضرت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) ميتوان ديد كه فرمودهاند: «مَا رَاَيتُ شيئاًَ الا وَ رَاَيتُ اللهَ قَبلهُ، وَ بَعدَهُ، و مَعَهُ وَ فيهِ»؛4 چيزي را نديدهام مگر اينكه خداوند را پيش از آن، و پس از آن، و همراه با آن ديدهام.5
4. درك عظمت او و حقارت خويش: قدري بينديش كه تو كيستي و از خود چه داري؟ جناب همداني(ره) در پاسخ میفرمايد: «وَ التَفِت دائماً الي عَظمَتِهِ، و حِقارَتِكَ، وَ رَفعَتِهِ، وَ دَنَائَتِكَ، وَ عِزَّتِهِ، وَ ذِلَّتِكَ، وَ غِنَاهُ، وَ حَاجَتِكَ.»؛6 و هميشه متوجّه عظمت پروردگار و حقارت خويش، و رفعت او و پستي خويش، و عزّت او و ذلّت خويش، و بي نيازي او و نياز خويش باش! همچنین جناب ايشان در بياني ديگر فرمودهاند: «... سبحانك! لو بذلنا في طاعتك كل عمرنا و ما غفلنا عنك طرفة عين، لكُنّا مقصّرين في اداء بعضِ حقوقك...»؛7 خدايا تو از هر عيب و نقصي منزهي! كه اگر تمام عمر خود را در طاعت تو بگذرانيم و يك چشم به هم زدني از تو غافل نگرديم، باز هم دربهجا آوردنِ پارهاي از حقوقي كه بر ما داري کوتاهی کردهایم،...
جناب آخوند(ره) در آخر به تعجّب آمده كه چرا ما درك عظمت و حضور تو نميكنيم؟ سپس در پاسخ ميفرمايند: «ما ادري بايّ عقل اعرضنا عن ملازمة عظمتك المنيفة؟ و حضرتك الشريفة و قد ملأت عظمتك السموات و الارضين و اطارت عقول الانبياء و المرسلين و زعزعت قلوب العارفين؟»؛8 نميدانم با چه عقلي از همراهی با عظمت برتر و حظور شريف تو اعراض كردهايم؟ در حالي كه عظمت تو، آسمانها و زمين را پر كرده و عقول انبيا(عليهمالسلام) را متحيّر ساخته و دلهاي عارفان را به لرزه در آورده است.
5. توجّه به شرافت بندگي: بدون خضوع و خشوع در برابر ذات مقدّس او كسي به شرافت بندگي نائل نيامده؛ چنانكه آخوند همداني(ره) فرموده: «وَ قُم بَينَ يَدَيهِ مَقَامَ العَبدِ الذَّليلِ الضَّعيفِ... اَوَ لايَكفيكَ شَرَفاً وَ فَخراً اَنَّهُ اَذِنَ لَكَ في ذِكرِ اسمِهِ العَظيمِ، بِلِسانِكَ الكَثِيفِ الَّذِي نَجَّسَتْهُ قاذُورَاتِ المَعاصِي»؛9 و در برابر او چون بندهاي ذليل و ناتوان بايست... آيا اين شرف و افتخار تو را كافي نيست كه به تو اجازه داده تا نام بزرگش را بر زبان پليدت جاري سازي، در حالي كه كثافات گناهان، زبانت را آلوده ساخته است؟
نكته اينجاست كه هر چه داريم از آن اوست. همين زباني كه به ذكر شريفش مترنّم ميشود نيز از آن اوست. اي برادر و خواهر! قدري بنگر! با اين زبان كه به گفته شيخ ابوحامد محمد غزّالي بيش از چهارصد گناه را ميتوان انجام داد،10 معالوصف، خداوند متعال تو را از سخن منع نكرد تا با آن بتواني به سكوت، تعليم و تعلّم، شهادت به حقّ، دفاع از مظلوم، ذكر، مناجات و تلاوت قرآن و بیان حديث پردازي و درجات اخروي- دنيوي را بر خود كسب كني. پس، قدرش بدان و از اين نعمت بهره ببر!
6. مراقبت بر تولّي و تبرّي: عارف بزرگ همدان(رضواناللهعليه)، درباره دوستي و دشمني براي خدا، توصيههاي خاص اخلاقي دارند، به گونهای که مراعات آن را در و دروازه ورود به ساحت ايمان برشمرده، و نيز آن را عامل قرب به خداوند متعال دانستهاند. بيان جناب ايشان اينگونه است: «... و از جمله ابواب عظيمۀ ايمان حبّ في الله جلّ جلاله و بغض في الله جلّ جلاله ميباشد، و قد عُقِدَ في الوسائل و غيرها من كتب الاخبار بابا مستقلاً، فَارجع اليها! لعلّك تعرف عظمته و تأخذ لنفسك نصيباً منه»؛11 براي دوستي و دشمني در راه خدا، باب جداگانه در كتاب "وسايل"12 و كتابهاي اخبار ديگر، ترتيب داده شده است، پس به آن كتابها مراجعه كن! شايد عظمت مطلب را دريابي و بهرهاي از آن، براي خويش بر گيري!13
7. درک مراتب محبت: سپس جناب آخوند(ره) به مراتب محبّت پرداخته و در باب مراتب آن اينگونه ادامه سخن دادهاند: "شكّي نيست كه محبوب اوّل، ذات اقدس كبريائي جلّجلاله ميباشد. «بل و كلّ محبّة لاترجع الي محبته فليس بشيءٍ»؛14 بلكه هر دوستي كه باز گشت به دوستي خداوند ننمايد، پس آن چيزي نيست ، كه ارزشي داشته باشد." پس از آن بايد هر كس اين سلطان عظيمالشأن را بيشتر دوست داشتهباشد.
«پس اوّل محبوب بعد از واجب الوجود، وجود مقدّس ختمي مآب (صلوات اللهعليهوآله) ميباشد، ثُمَّ بَعدَهُ اميرُ المؤمنين، ثُمّ الاَئِمَّة المعصومين(عليهمالسلام)، ثمّ الانبياء، و الملائكه، ثمّ الاوصياء، ثمّ العلماء، و الاولياء، و در زمان خودش اتقياي زمانش را، لاسيّما اگر عالم باشد، ترجيح بدهد در محبّت بر كساني كه بعد از اويند در درجه، «و هكذا يتنزّل» همين طور پايينتر بيايد، و ليكن سعي نمايد صادق باشد! در اين محبت، مرتبۀ آساني نيست اگر متفكّر باشيد، خواهيد فهميد كه اگر آثار محبّت در حركات و سكنات ظاهر شد، شخص مدّعي اين محبّت صادق است و الا فلا، ليكن گمان ندارم كه به كُنه و لوازمش برسي...»15
روشن است كه پيش از هرچیز بايد به خداوند متعال دل بست، سپس انبيا و ائمّه طاهرين(عليهم السلام) و... خلاصه هر كس به او نزديكتر است، محبّت ما به او بيشتر خواهد بود.
8. توجّه به تقدّم آخرت بر دنيا: مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي(ره)، دربارۀ توجّه به تقدّم آخرت بر دنيا خاطرهاي را از استاد خود، ملاحسينقلي(رض) نقل ميكند:
«سيّدي از بزرگان شهر همدان در خدمت شيخ16 به تحصيل فقه و تزكيۀ نفس اشتغال داشت، روزي جمعي از همدان به خدمت شيخ رسيده بودند، از يكي از برادران سيّد شكايت داشتند كه در بعضي از امور متعلّق به تجارت كوتاهي ميكند، شيخ، سيّد را فرمود كه در نامهاي به برادرش بنويسد و او نامهاي نوشت و خدمت شيخ آورد. شيخ نامه را گشود. ديد سيّد در نامه، برادرش را به خاطر بد رفتاري با مردم مورد ملامت قرار داده و نوشته كه اينگونه رفتار هم اعتبار او را نزد مردم از بين ميبرد، و هم در آخرت موجب زيان و ضرر خواهد بود. چون شيخ ديد كه سيّد ضرر دنيوي را بر ضرر اخروي مقدم داشته، فرمود كه اين نوشته، شبيه نوشتههاي اهل غفلت است، كسي كه مراقب اعمال و رفتار خود باشد، هيچگاه ذكر دنيا را بر آخرت مقدّم نميدارد.»17
به اين تكّه داستاني كه استاد بزرگ عرفان جناب تبريزي(قدّسسرّه) نقل فرمود با قدری تأمل بنگريد و سپس به گفتار و رفتار، اخلاق، شيوه و نقش خود توجّه کنید كه آنها چه بودند و ما چه و آنها که بودند و ما که هستيم؟
------------------
پی نوشت ها:
1. بهاري، محمد، تذكرة المتقين، ص 178.
2. بهاري، محمد، تذكرة المتقين، ص 178.
3. بهاري، محمد، تذكرة المتقين، ص 178.
4. فیض کاشانی ، عین الیقین ، ج 1 ، ص 49
5. بهاري، محمد، تذكرة المتقين، ص 178.
6. بهاري، محمد، تذكرة المتقين، ص 202.
7. بهاري محمد. تذكرة المتقين، ص 202 .
8. بهاري، محمد، تذكرة المتقين، ص 178.
9. ابوحامد محمد غزّالي، احياء العلوم، آفات زبان.
10. بهاري، تذكرة المتقين، ص 181-182، و نيز چلچراغ سالكان، ص 115- 116.
11. كتاب شريف "وسائل الشيعه" از تأليفات ارجمند جناب شيخ محمد حسن الحرّالعاملي(رحمهالله) ميباشد. اين نوشته ارزشمند هنوز برترين متن فقهي علمای شيعه در دروس خارج و سطوح عالي حوزههاي علميّه شيعه (اعلياللهدراجتهم) مي باشد. به فرمودۀ امام خميني (قدّساللهسرّه) كه در درس خارج فقه به تكرار ميفرمود: اين كتاب چكّش فقه شيعه است. اين دائره المعارف شيعه اينك در 30 جلد با شروح مختلف به چاپ رسيده است.
12. بهاري، تذكرة المتقين، ص 181-182، و نيز چلچراغ سالكان، ص 115- 116.
13. بهاري، تذكرة المتقين، ص 181-182، و نيز چلچراغ سالكان، ص 115- 116.
14. بهاري، تذكرة المتقين، ص 181-182، و نيز چلچراغ سالكان، ص 115- 116.
15. منظور جناب ميرزا جواد آقا ملكي (اعلي الله مقامه) از «شيخ» اينجا، استاد بزرگوارشان آخوند ملاحسينقلي همداني (رض) است.
16. ملكي تبريزي، ميرزا جواد آقا، اسرار الصلاة، ص 104-105